پلاک 14
پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

اینکه میگن سفرکربلا باید بامشقت همراه باشه درست اما وقتی پای توهین و ذلت به میون میاد واقعا سخته که تحمل کنیم و حتی برای دفاع ازخودت چیزی نگی. صبر رحمت بزرگی ازطرف خداست که دربیان جایگاه صابران بارها خونده و شنیده ام که بالاتر از مزد شهید بهش تعلق میگیره .ماجرایی که میخوام بیان کنم آمیخته ای ازهردوی این مطالبه ..

معمولا کاروانهایی که من بهمراهشون به کربلا میرم ازطیف خاصی هستندنه اینکه خودم انتخابشون کنم چون اصلا این کارو درست نمیدونم مخصوصا اینکه زائر امام حسین (ع) رو گلچین کردن کار درستی نیست .اما علیرغم دوستانم که از کاروانهای جوان مخصوصا جماعت بسیجی و حزب اللهی خوششون نمیاد و ازشر و شوری اونها فراری هستند من ازاین دست کاروانها خوشم میاد و بااونها بیشتر حال میکنم .

یکی دوبار پیش اومد که بامن تماس گرفتن که فلان کاروان هست و بیا بااونها برو کربلا .منم چون کارداشتم جواب رد دادم ولی بعدا پشیمون شدم وتوی همون کار گره افتاد .برای همین سعی میکنم یا ازقبل بگم که این زمانها نمیتونم برم یا اینکه اگه پیش اومد تلاش میکنم که برم.فروردین سال قبل بااینکه تازه ازکربلا برگشته بودم بهم گفتن یه کاروان هست که اگه میتونی بیا بااونها برو .منم بخاطر پیشینه قبلی قبول کردم . اگرچه نتونستم مداحی که همیشه بامن میاد رو باخودم ببرم اما دلم رو زدم به دریا و قبول کردم. توی کاروان یه خانواده بودن که 11نفر میشدن. معمولا باید ازاین کاروانها دوری کرد چون کسانی که بصورت جمعی میان , کاروان رو مال خودشون میدونن و همین تفکرباعث میشه بعضی وقتا خودشون رو بالاتر ازبقیه زائرین قلمداد بکنن . اگرکمی بی دقتی بشه شاکله کاروان رو ازهم میپاشن .

توی مرز خسروی کردها کمی اذیت میکردن اتفاقا اون روز یکی ازاین کردها که ظاهرا باخانومش حرفش شده بود(اسماعیل یکی از مامورین کرد عراقی که بامن دوست بود اینو بهم گفت) خورد به پست من و به بهانه های الکی پاسپورت من رو نگه داشت تا کاروانها همه برن . کاروان ما هم رفته بود پای اتوبوس و من بین دوتا مرز گیر کرده بودم . کمی تهدیدش کردم و موضوع گزارش و ...ازاین حرفا که پیش اومد یکی از مامورین رفت و ازش پاسپورت منو گرفت و برگردوند که من هم ازمرز رد بشم .

معمولا من نحوه توزیع صندلی رو طوری انجام میدم که افراد مسن تر جلوقرار بگیرن تاهنگام سوار و پیاده شدن دچار مشکل نباشن جوان ترها هم عقب اتوبوس و افرادی که باهم هستن رو هم کنار هم میچینم .اینبار هم همین کاررو کرده بودم .اما وقتی بعد از رفع مشکل مرز رفتم کنار اتوبوس  دیدم همین زائرینی که باهم اومدن باوجودی که وسط اتوبوس براشون صندلی داده بودم خودسرانه رفته بودن جلو نشسته بودن وباعث شده بود که بین اونها وبقیه زائرین درگیری مختصری پیش بیاد.اینطور مواقع و درغیاب مدیر کاروان مداح یا روحانی باید پاپیش بگذاره و جلوی اختلاف رو بگیره اما فردی که بامن بعنوان مداح اومده بود فقط وایساده بود و نگاه کرده بود.همین مسئله رو کمی پیچیده کرده بود.تااینکه من رسیدم وماجرا رو اینطوردیدم باخونسردی به اونها گفتم کارتون اشتباه بود...اما انگار اونهامنتظرهمین حرف باشن شروع کردن به پرخاشگری و بد و بیراه گفتن ...من که دیدم اوضاع ممکنه بدتر بشه ازبقیه خواهش کردم جاشون رو عوض کنن و ازاونها هم عذرخواهی کردم .اما اونا معتقد بودن من بهشون توهین کردم .سوال کردم توهین من چی بوده ؟جواب دادن : توبه ما گفتی غلط کردی!!! من که داشتم شاخ درمیاوردم گفتم :کی من همچین جسارتی کردم که یادم نمیاد؟ یکیشون گفت :همون که گفتی :اشتباه کردیددیگه ... گفتم :بین اشتباه کردید باغلط کردید خیلی فرقه اقای عزیز. اما اون جواب داد : نخیر منظور تو همین بوده ...حالا بیا و  درستش کن .

من ازجمع عذرخواهی کردم و صندلی هارو جابجا کردیم و رفتیم اما ظاهرا این نقطه پایان نبود که هیچ بلکه نقطه شروع بودچون کاروان همگی دونفره اومده بودن و مثل الان درهتل ها اتاقها 2و3تخته نبود بلکه اتاقهای 4و5تخته هم میدادن برای همین کاروانی که همگی دونفره اومده باشن مشکل میشه بینشون اتاق توزیع کردواگرهمکاری خودزائرین نباشه واقعا دچار مشکل میشیم.

به محض ورود موضوع رو به زائرین توضیح دادم وازشون خواستم بابنده همکاری کنن.چند تا پیرمرد بودن که باخانومهاشون اومده بودن وازیک هیئت بودن اونها همکاری خوبی کردن و خانومهاشون رو یه اتاق دادیم و آقایونشون رو هم همینطوراما این زائرین که بالا درموردشون توضیح دادم(سه تاشون باهم برادر بودن وبینشون 3تا خانوم مجرد هم بودن که خواهر زن یکی ازهمین برادرها بود) گیرداده بودن که ماباید باهمسرانمون باشیم و نمیتونیم جدا باشیم .تازه باید تمام افراد ما اتاقاشون کنار هم باشه .(منو میگی داشتم ازشدت داغی سرم میترکیدم ولی چه کنم زائربودن و نمیتونستم به روی خودم بیارم)

بلاخره با هرزحمتی بوداتاقها رو توزیع کردم و اتاق خودمم دادم به اونها که راحت باشن و کنار هم .گفتم شاید اینطوری مشکل حل بشه .اما ظاهرا این ماجرا سردرازی داشت . همیشه آخرین نفر وارد اتوبوس میشدن و کاروان باید معطل اونها میشد.پای اتوبوس زائرین توی گرما نشستن برای حرکت اونها بدون هیچ دغدغه ای خرید میکردن و انگار نه انگار که من دارم گلومو پاره میکنم .وقتی از نجف میخواستیم خارج بشیم همه ساکها رو بار زده بودن وداشتن سوار میشدن که دیدم این چند تا خانوم کنار هتل وسط چندتا پسر جوون گیرافتادن وبه اسم خریداونها داشتن هم اذیتشون میکردن و هم با کیف این زائرین ور میرفتن که پولها شونوسرقت کنن.تااینو دیدم بادوتاشون درگیرشدم .اما اینم شد برام یه امتیاز منفی چون من نمیتونستم بگم چه بلایی سرخانومهاتون داشتن میاوردن اونها هم نامردی نکرده بودن یکی ازهمین برادرها وقتی بازرس بعثه برای بازرسی فعالیت مداح و روحانی اومده بود تا میتونست ازمن بد گفته بود.دیدم بازرس بعثه منو صدا میکنه.رفتم پیشش و گفت :ماجرا اینطوریه به من ربطی نداره موضوع اما حواست باشه که اینا میخوان کاروانو بهم بریزن.

منم تشکرکردمو رفتم ولی نمیتونستم به روی خودم بیارم و هربرنامه ای که میگذاشتم اینا یه بهانه ای میاوردن و خودشون که نمی اومدن بقیه رو هم سعی میکردن برعلیه کاروان بشورونن. این سفر برام خیلی عجیب و سنگین بود طوری که روز وداع باکربلا رفتم حرم حضرت عباس (ع) وگلایه کردم به آقا که شما خودت میدونی که من هیچی کم نذاشتم و هرکاری حتی خارج ازبرنامه حج و زیارت ازدستم برمیومد براشون انجام دادم پس چرا باید اینقدر خوار و ذلیلم کنیدومن نتونم کلمه ای به زبون بیارم ؟!..

این ماجراها همینطور ادامه داشت تااینکه ازکربلا برگشتیم کرج .مدیرشرکت یه روز به من گفت :فلانی اومده بود وکلی ازت شاکی بود.گفتم:چرا؟که درجواب مسایلی رو مطرح کرد که اززبون ایشون شنیده بود و اصلا صحت نداشت .اما چاره چی بود عهد کرده بودم تازمانی که اسم زائر روی کسی هست حتی اگه حق بااون نباشه چیزی بهش نگم .صبرکردم و موضوع گذشت .اما خیلی ازاین ماجرا دلم شکسته بود. یکی اززائرین که متوجه مطلب شده بود بعداز یکی دوماه یه کتاب و یه نامه برام فرستاده بود که خیلی قشنگ بودوکمی آرومم کرد.اماچون پیش خودم فکرمیکردم که حتما اشتباهی کردم که اینطور شده باخودم قرار گذاشتم تا به این نتیجه نرسیدم که لایق خدمت به زائرین آقا هستم حتی همون زائرین بهانه جو و بداخلاق .پامو  کربلا نگذارم .

همینم شد و نزدیک یکسال هیچ تماسی رو جواب نمیدادم و بهانه میآوردم .تااینکه بعد ازکاروان عید امسال دوباره تماس گرفتن که برای مدیرکاروان یه مشکلی پیش اومده و اگه میتونی بیا بااین کاروان برو کربلا. اولش کمی شک داشتم ولی باخودم کنار  اومدم و قبول کردم . چندروز قبل از اعزام لیست زائرین و عکسها رو بهم دادن (مانیفست) فکرمیکنید چی دیدم؟ درهمون ایام سال قبل یکی ازهمون زائرین پارسال .بدجوری سرد شده بودم .انگار آب یخ روم ریخته بودن . رو به آقا کردمو گفتم : نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی اگه میخوای من نیام حرمت یه طور دیگه بهم بگو منو جلوی زائرینت خوار نکن ...

حدسم درست بود .یه روز قبل ازحرکت جلسه توجیهی گذاشتیم .ازوقتی راه افتادم به سمت دفترچند بار تماس گرفتن که زائر پارسالی همه اش داره گله میکنه و ازت بد میگه اما ما تاحالا بهش نگفتیم که مدیرتون همون فرد پارسالیه ...پیش خودم گفتم خدا ختم بخیر کنه این زیارت رو . رفتم دفتر و وقتی باهاش روبرو شدم گرم سلام و علیک کردم واونم انگار نه انگار که چند دقیقه قبل چی پشت سرم گفته شروع کرد به سلام و علیک گرم و اینکه فکرنمیکردم منو بشناسی و ازاین حرفا .

میدونستم این بنده خدا عمل قلب باز انجام داده برای همین توردیف های جلو بهش جادادم .کاروان خیلی خوب بود تا روز حرک به سامرا یکی ازجوونهای کاروان گفت : تاحالا ماپشت بودم وحال میخواهیم جلو باشیم .بهش گفتم:اینا پیرمردو پیرزن هستن کمی باهاشون مدارا کنید ثوابتون هم بیشتر میشه انشالله. اما وقتی اتوبوس میخواست حرکت کنه دیدم همین جوون که اتفاقا طایفه ای اومده بودن به همین ها گیرداده بودن که باید شما برید عقب و همون حرفهای پارسالی . من رفتم و بابزرگتراشون حرف زدم و قانعشون کردم و همه چیز درست شد.وقتی ازاتوبوس پیاده شدیم برای زیارت سید محمد به این همون آقا گفتم: خاطره پارسال براتون زنده شد.درسته؟ سرشو انداخت پائین و گفت :آره ما اشتباه کردیم ... سریع حرفو عوض کردم ورفتیم برای زیارت .

موقع برگشت ازکرمانشاه دیدم صدام میکنه .رفتم جلو گفت: برادرم زنگ زده که ازطرف من ازفلانی حلایت بگیرما نباید اونطوری برخورد میکردیم ... منم بهش گفتم : شما زائربودید و من نوکرشما نوکرحقی نداره دربرابر خواسته اربابش .خیالتون راحت من حقی ندارم که بخوام ببخشم یا نبخشم.

کاروانی که فکرمیکردم دوباره میخواد خاطره تلخ پارسال رو زنده کنه برام ماجرای عجیبی پیدا کرد ازکرمانشاه که خارج شدیم کمی برای زائرها حرف زدم اشک زائرین رو میدیدم که ازگوشه چشمشون داره سرازیر میشه اگه کمی بیشتر ادامه میدادم اشک خودم هم درمیومد. اما مجبور بودم خودمو نگه دارم تاکسی ازاصل ماجرا چیزی متوجه نشه .

خیلی وقتا وقتی ظلمی بهم میشه پیش خودم فکرمیکنم ایا واقعا عدالت خدا اتفاق افتادنیه؟ یعنی میشه ببینم اونی که  ظلمی کرده همین جا مشمول عدالتش شده یا نه باید صبرکنیم نادیده های اون دنیا رو ببینیم . آره این اتفاق طی سالهای گذشته بارها برام افتاده ووقتی صبرکردم پاداش بهتری دربرابرش بهم دادن ...


نظرات شما عزیزان:

باران
ساعت10:42---10 مرداد 1391
تاهمین امروز برای کسی که در حقم ظلم بزرگی کرده هرلحظه عدالت خدا رو میخواستم اما با درسی که ازتون گرفتم از همین لحظه ازش گذشتم .برام دعاکنید تاقبل از محرم امسال کربلایی شم

علی جعفری
ساعت21:06---4 خرداد 1391
سلام هم اسمی عزیزم خیلی خ.شم آمد که یکی یافتم که هم اسم خودم است راستی شمار ا به خاطر فامیلیتان مسخره نمیکنند مرا که در مدرسه خیلی مسخر کردند؟

علیرضا قربانی پور
ساعت13:43---1 خرداد 1391
التماس دعا

ساقي رضوان
ساعت19:22---31 ارديبهشت 1391
خوش ب سعادتتون

قدر لحظه هاتون رو بدونيد

ميريد سامرا ياد مام باشيد............


دانش پور
ساعت12:23---31 ارديبهشت 1391
سلام
صبري كه داشتيد قابل تحسين است و خيلي زيبا بود


قاسمی
ساعت17:59---28 ارديبهشت 1391
سلام
چند خطی نوشتم و دوباره پاک کردم.
صبرتون زیبا بود
برای ما هم دعا کنید.


بی قرار
ساعت15:06---28 ارديبهشت 1391
سلام،
زیبا نوشتید.به نظرم قبل از سفری به این مهمی باید انسان خودشو آماده کنه.وقتی آماده باشیم تحفه های بیشتری از طرف ارباب بهمون می رسه.راستش همیشه به آدمایی که انتتخاب میشن برای میزبانی زائرین ائمه غبطه می خورم.یه مدیرکاروان بود به اسم حاج آقاحاج محمدی که طی یه سفر زیارتی که قسمت شد با ایشون بودم به اندازه ی ظرفیتم ازش چیزای خیلی خوبی یاد گرفتم.شما که انتخاب میشین حتما یه چیزی تو وجودتون هست که ائمه دعوتتون می کنند.خوش بحالتون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 توسط علی جعفری

برچسب ها: کربلا زائر حضرت عباس  صبر بداخلاقی   
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin